واییییییییییییییی.... اگر بدونید پیروز چقدر خدا رو شکر کردم...نزدیک بود که دیگه...
باشگامون خلوت بود ( خدار و شکر که خلوت بود ) دوباره او رفیقم که گفته زیاد حرف میزنه ... اونم با برادرش سر و کلش پیدا شد...
اصلا از موقعی که این پسره با من آشنا شده ... از یک طرف بهم حال میده... چون باهاش حرف میزنم..
از طرف دیگه هم .. یک ساعت بیشتر از وقت معمولم تمرینم تموم میشه.. اونم به خاطر این پر حرفیهاست..
حالا بگین چی شده.... WoW
نصف تمرینام رو انجام داده بودم.. تقربا 3 .. 4 تای آخر بود..
* اصولا وقتی می خوان .. یک هاتر رو .. از وزنه خالی کنند .. همزمان دو طرف رو خالی می کنند.. که یک طرف سنگینی نکنه*
حالا ..
من احمقم... اینقدر سرم با پسره گرم بود .. اصلا هواسم نبود که ... اون طرف حالتر هم .. باید همزمان خالی بشه..
اینم بگم که این هالتر هم بالا بود روی یک .. چهاچوبی سوار بود..
آقا .. منم 2 وزنه رو برداشتم .. اومدم سومی همین که برداشتم ..
چشمتون روز بد نبینه.. یکهویی .. هالتر از اون طرف.. پرتاب شد .. بعد هم عمودی شد.. بوووووووووووووووووم
خردش به میز زیر سینه..منم که همین جوری... موندم... وا..اهههههههههههههه
چی کار کردم .. دلم اومد توی دهنم..فکش رو بکنید چند تا وزنه که باهم .. وزنشون بشه .. 60 کیلو .. بخور روی زمین چی میشه..
خدارو هزار مرتبه شکر.. ( نمیدونم فکر کنم برای سومین بار توی عمرم دارم اینو میگم!! ) که یه آدم روی اون میز نبود..
وگرنه ... دیگه هیچی هم ازش نمیموند.. چه برسه به..
منم به خاطر همین .. حالم بدجوری گرفته شد.. هی به خودم می گفتم .. خره .. اگر الان یکی زیرش بود .. چی ... حواست کجاست .. بیمخ..!
هیچی دیگه... این میز رو هم تا به امروز دنبال یه جا می گشتم ... تا تعمیرش کنم... شاید باورتون نشه .. ولی امروز نزدیک به 13 یا 14 کیلومتر رو پیاده
اینور و اونور رفتم .. تازه یکی کیلو هم کم کردم..!!
این پسره هم به هوای خودش که مثلا .. منو دلداری بده .. آقا هی .. منو مشغول می کرد.. هی می خندون...
آی کیو .. خودشم نزدیک بود بزنه .. آینه ... قدی رو بشکونه ... شفتک!!
دیگه کم مونده بود .. بیان ما رو بیرون کنند..
اونم با پتک..
اصلا اون بهم چه جوری بگم...
بد روزی بود.. کند زدم .. بد جوری.. ایبته فکر کنم حقم بود .. چون دو و سه روز قبلش یه سری کار کرده بودم ... که فکر کنم به مزاج خدا خوش نیومد..
خواست بگم .. با منم آره .. پس اینو بگیر..
آره دیگه... امروزم .. با تن لش افتادم توی اتاقم.. تمرین هم نرفتم .. گفتم اگر برم .. میگه پس .. میز کو...؟؟
منم که میدنید چه جوریم.. نمیشه .. اینقدر پر رو بود..
اینقدر هم به دلتون صابون نزنید... فعلا خبری از انریکه ندارم..
امروز تا اومدم .. بازم یه کارت جدید گرفتم ( آخه من هفته ای 15 ساعت خوراکمه ) گشتم دنبال خبر..
مشالله چقدر انریکه ایگلسیاس توی .. امریکا داریم.. فعلا 40 تایی میشند..
خواستم .. شماره و آدرس انریکه رو بگیرم از یه سایتی دیدم .. باید کارت بین المللی داشته باشی.. منم که آسم و پاسم ولی علشقونه..
هیچی پیدا نکردم...
راستی..
میگن که انریکه تیر خورده .. اینو من از یکی از بچه ها شنیدم..
میگه توی یک هفته نامه خونده...
منم رفتم سرچ کردم هیچی گیرم نیومد..
اصلا مگه میشه انریکه تیر بخوره این سایت خبری یاهو که شایعه ازدواج "آننا" رو اعلام هیچی ننویسه .. ها..!؟؟
من که باور نمی کنم.. اصلا امکان نداره... حرف شو نزن.. برو بینم..!!
خب .. حالا گفتم از انریکه که خبری نیست.. چند تا شعر می نویسم .. یاد .. قدیما که وبلاگم .. اهل شعر بود..
در مورد روز مادر هم یادم رفت بنویسم ( حالا خیلی رابطم خوبه ) من که خواهر ندارم ... برای همین .. خیلی وقتا عقدم رو سر مادرم خالی می کنم..
اذیتش می کنم... اما بهم حال میده..!! ( گوش شیطون کر)
* مادر
همدمی می جویم که سال ها برایم از غطوفت حرف بزند ،
دلم برای ذره ای محبت لک زده ... ای که در خیالم وارد می شوی
برایم دسته ای گل بیاور..!
مادرم ، ای باغی که به روی خیالم باز می شوی ، از محبت باغبان بگو
------ ------------ ------------------ --------------------------
نگاهت...
نگاهت در زلال آب پیداست
حضور فصل باران ، با تو زیباست
چگونه با دوبیتی از تو بگویم؟
سزاوار نگاهت بیش از اینهاست...
------ ------------ ------------------ --------------------------
اینجا...
دو فنجان چای داغ
بر این میز زمستانی
و چشم انداز این پنجره در چشم های تو :
کودکان بازیگوش کوچه
بلاتکلیفی آدم برفی
و مردی که هفت سالگی تو را خواب میبیند :
" بیا بگیر ،
این یکی را از باغ همسایه ندزده ام!
عاشقم می شوی؟ "
حالا تو پلک می زنی
آسمان به زمین میرسد
اینجا هفتاد سالگی من است
که جهان تاریک می شود!...
------ ------------ ------------------ --------------------------
قلم
ای قلم یاریم کن تا بنکارم دردم را بر صفحه سپید کاغذ ...
بگویم از دلهایی که سنگی شده اند ، قدم هایی که عشق را لگدمال می کنند..
و قلبهایی که فقط صدای شکستنشان به گوش می رسد!
دیگه دوست داری از چی بگم ... خدایاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
ببینم تو ۱٪ احتمال نمیدی همین آدمی که انقدر بهش لطف داری بیاد اینجا رو بخونه؟!!!!!!!!!!!!!
ولی بازم خداروشکر کسی رو زمین نشسته بود! آخه تو یه باشکاه ورزشی کی میاد بشینه رو زمین؟!!
فکر نمی کردم جنون خونت تا این حد بالا بره!
بابا قاتل!
سلام ممنون سر زدی
سعی می کنم تو ذوق نزنم از این به بعد
یه دنیا ممنون که سر می زنی
هر وقت اپ می کنی خبرم کن
موفق باشی
salam age mishe video Quizas ro bezarid mamnoon misham
سلام دوست خوبم...خیلی خوشگل و ناز نازی مینویسی...مرسی از اینکه بهم سر زدی ...بازم میام ...بای بای
من چه بدی در حق تو کردم؟!
کاش یه کم خصوصی تر جواب می دادی نه اونجا... ولی واقعا نمی دونم چرا اینقدر توپت پره؟