امروز توی باشگاه چقدر من حرف زدم... خودم باورم نمیشه... اصلا من که اهل حرف زدن نیستم... منی که یک ساعت و نیم بیشتر توی باشگاه نمیموندم
اصلا نمیدونم چطور شد سه ساعت و نیم موندم... ا ه ه ه ه ه ه ه ه ه
عجب پایه ای بود برای حرف زدن ... فکر کنم از موقعی که اومدم اصفهان اینقدر با کسی حرف نزدم...البته می دونم برای شما جای تعجب داره..حالا بماند!
یه چیز خیلی با حال اینکه هم همسن منه.... هم اسمش عین خودمه.... هم قدش .. بازم اه ه ه ه ه ه
رشته ش هم تقریبا هم رشته خودمه کامپیوتر می خونه.....
خیلی پسر با حالیه... خوشتیپ .. خوشگل .. با مرام ... در س خون هم هست...!!!
میگه اگر کنکور قبول نشم .. دیگه باشگاه نمیام... حوصلشو دیگه ندارم...!!
ولی بازم اون سوال مسخره رو از من کرد سوالی که همه ازم میکنند اصلا هر کی منو میبینه..میگه مکمل هم مصرف می کنی...
ای بابا .. سه پیچند چقدر ... بابا به جون انریکوام فقط 2 هفته مصرف کردم ... نه بیشتر نصفش مونده..
حالا شما هی این بدن غناس ما رو چشم بزنید...اوفففففففففففففففففففففف
چقدر هم گیر داده بود به این بازو هام... اهههههههههه..... داشتم از خجالت جلوی بقیه آب میشدم... منم که اهل این فیگور بازی ها نیستم.. آقا هی با من
ور می رفت....دلم می خواست هی برم اون طرف..!
بگذریم...
جدیدا دیدی توی تلوزیون چه اصطلاحات با کلاسی به کار میبرند " رئیس جمهور منتخب "
توی این همه مدیت دوره های انتخاباتی این اولی باره که اینو می شنوم...!!
"" موش توی سوراخ نمی رفت جارو به دمش بستند""
بابا اینکه هیچ کس تحویلش نگرفت ... حالا شما براش پشوند می زارند
هنوز هیچی نشده ... با این و اون دیداراشو می زارند..
یه مسئله خیلی با حال دیگه که توجه منو جلب کرد اینکه.....
اگر دقت کنید مجری های اخبار یقه هاشون رو تا آخر میبندند!! ( جدیدا)
چقدر یقه آخوندی مد شده ..وا !!
این مجری در صد ثانیه هم دیگه تیپش داره عوض میشه..
آقا یون و خانوما... به گوش باشید... ایران آزاد شد..!!
* یه صحنه ای هم امروز دیدم .. که یه گربه سیاه درست جلوی در خونه ما .. توی یه لحظه دستش رو انداخت دور گردن یه گربه سفید..
بیچاره چه جیغی کشید...تا رفتم دیدم رو بیشتر کنم .... گربه سفیده در رفت گربه سیاه هم داشت راست راست ... توی چشمام نگاه می کرد..**
اصلا این چه ربطی داشت؟؟؟؟
اگر فهمیدید به منم بگید.. > من که نفهمیدم ؟ ( جراید)!
=========================================
راستی ... یه چیزی یادم اومد .... بازم خندم گرفت....
امروز توی باشگاه یکی از بچه ها که تنش خدایی خیلی بوی عرق میگیره وایییییییییییییییییی
چه بوی .... وقتی می خوام کمکش کنم ... برای تمرین ها ... اون جا هایی که دم و بازدم داره .. غصم می گیره .. اوهههههههههههههه
می گفت من وقتی توی خونه می خوام برادرم یا خواهرام و اذیت کنم ..
توی اتاق زیپ ساک ورزشی خودم رو باز می کنم اونوقت اون بیچاره ها رو بگو از بو خفه می شند..!!
هر وقت می فهمند ... بهش یه چیز میگند..
اما وقتی نمی فهمند یا پنجره رو باز می کنند یا کولر رو روشن می کنند!!!!!!!!!!
تازه به منم می گه خوش به حالت که بوی عرقت صفره...
بابا بی خیال... کی میگه من که تا میام خونه .. مادرم می گه اه...زودتر برو حمام....( اینو داشته باش)
جاتون خالی ...
بعد از حمام یه شربت آبلیمو زدم توی رگ ...!
چه حالی داد توی این گرما...
آهان یه چیز دیگه
این دیوونه که دلش نخواست با هاش تبادل لینک کنم..
ولی آدرس اونو اینجا میزارم.. بهش سر بزنید... دیوونست ... بابا... عین خودتونه...!
دیوونه خونه پردیس
**********************************
فردا هم که دانشگاه دارم ... ببینیم چی میشه...
خوش باشید...
انریکو یادتون نره...
دوستون دارم یه دنیا...
فعلا...
پیام انریکو به طرفدارانش.....
من لازم است در اینجا از همه شما به خاطر در خواست ها ، کارت های تبریک و هدیه هایی که شما برای روز تولدم تشکر کنم. شما بدرستی آگاهید ، من می پذیرم و شخصا همه چیز هایی که شما فرستادید. و این واقعا سهم بسیار کمی هست.
این موفقیت های بزرگ مدیون دلواپسی های شماست.
روز تولد من در استدیو ضبط باعث خستگی من شد. من الان سخت مشغول تهیه آلبوم جدیدم هستم و امید وارم این آلبوم جدیدم با استقبال خوبی مواجه بشه.
یکبار دیگه تشکر می کنم از نامه ها ، در خواست ها و هدیه های شما .... خبر های جدیدی که در مورد آلبوم من بزودی میرسه رو دنبال کنید.
انریکو
{ پست شده 15/17/2005 ایالات متحده آمریکا }
ما هم به انریکو روز تولدش رو تبریک می گیم .... و میگیم دوست داریم...
===================================================
علاقه مندی های انریکو.....
غذا : چیز برگر
DVD: من تمام فیلم ها رو در زمان خودش نگاه می کنم
CD: Bruce Springsteen "Born in the USA"
روز های بیکاری: در جزیره کاربین
عید میلاد مسیح : بهتریم هدیه ها را دوستانم در سال جدید ( میدم و می گیرم)
مجله: من تمام مجله ها رو می خونم از جمله >>> Time, Maxim, Forbes, US, etc...
کلاه : کلاه های ورزشی لس آنجلسی
===================================================
یکشنبه و دوشنبه که رفته بودم دانشگاه.. شب مه اومدم اینقدر خسته بودم که نای نشستن رو نداشتم ...افتادم روی مبل...عین تن لشا..!!
یکشنبه که امتهان پایان ترم مبانی کامپیوتر داشتیم...
منم خودم اون روز اصلا هیچی نخونده بودم ...یعنی ساعت ۳۰/۹ که بیدار شدم ... تا ساعت ۱۰ کارهای متفرقه.... از ساعت ۱۰ هم نشستم پای جزوه ها...تا ساعت ۱۱ که بعد برم دانشگاه..
بابا هی توی این صف اتوبوس ایستادیم...مگه اتوبوس مورد نظر میاد...واییییییییییییی...
نزدیک به ۴۰ دقیقه همین جور ایستادم...آخه گفتم اگر بشینم ممکنه خوابم بیاد اونوقت دیگه امتحان رو معلوم نیست چه جوری بدم...
بابا یکی نیست بگه شما که اتوبوس فلان منطقه رو نمیخواین امروز از این مسیر بیارید یه اطلاع بدبد که ملت اینقدر بهتون سرکوفت نزنند...هر کس میومد منتظر میشد...مگه اتوبوس میومد..نزدیک به ۸ نفر اومدن و رفتن من احمقم که عین خیالم...تابلو شده بودم یه ۴۰ دقیقه هم ایستاه بودم... اعصابم خورد..رفتم یه تاکسی گرفتم...
پیش خودم گفتم الان که دیر برسم سر جلسه آخه قرار بود ساعت ۳۰/۱ سر کلاس باشم
هیچی دیگه ... رسیدم دانشگاه دیدم ساعت ۳۰/۲ ... اومدم توی راه رو ...
اههههههههههههههههههههههههههههه
بازم بچه های الاف گرافیک نشستند .. همیطور ولو... استاد هم که نداریم طبق معمول..
نشستیم سر کلاس گفتم یه دید بزنم به جزوه ها بد نیست لا اقل یه امروز رو بشین پای خوندن
بگذریم...
استاد که اومد .... از ۲۵ نفری که بودند فقط یه ۸ نفر مونده بودیم...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
استاد گفت پس بقیه؟؟؟<< گفتیم اینقدر شما دیر کردین که این بچه ها هم یه روز که سر وقت اومدن شما نبودید..آًا به این زنگ بزن به اون زنگ بزن...خلاصه این لشکر شکست خورده رو جمع کردیم...
منم امتحانم رو بد ندادم...هیییییییییییییییییی....راضیم ... لااقل زیر ۱۵ نمیگیرم
بابا هیچ کی به من که تقلب نمیداد .. هر کی دور من نشسته بود از من بدتر... این چی میشه .... :::: بابا زیاده نمیتونم بگم:::::
اون یکی چی :::: باید شکل بکشی .. طولانیه::::
واییییییییییییی....نمیدونم چی شد اصلا..
بعد اونم خواستیم بریم امتحان ورزش بدیم.. این یکی هم معلوم نبود کجاست...
ای بابا...عجب گیری افتادیم
امتحان ورزش هم هپلو شد رفت..
مملکت وقتی گل و ببل باشه بهتر از این چی می خواین ؟؟؟ ها؟!!
======
دوشنبه هم که کلاس فتوشاپ رو به خوبی گذروندیم...
این استادم یه سوالی داد مخ خمه رو کار گرفت.... بیچاره بچه ها چقدر سعی کردند اما هیچ کس آکی ُ نداد..
بعد هم گفت برای جلسه بعد یه آرم ُ سربرگ ُکار ت ویزیت شرکت آسمان گستر رو بزنید..
منم خداییش با آرمی که زدم خیلی حال کردم ..اصلا با همشون حال کردم .. فکر نمی کردم اینقدر با حال بشه..اه هههههههههههههههههههههههههه!!
بعضی می گفتن خودت زدی؟؟؟!!باورشون نمیشد...کیفم کوک شد اون روز...
در کلاس زبان هم .. که
طبق معمول استاد معلوم نبود داره برای کی درس میده...
همه داشتن از منگی خواب میمردن...
این کلاسمون هم عوش شد ... به خاطر گرمای هوا...
( آخه انصافت رو شکر...دریچه کولر میزارند اما روشن نمی کنند... چی بگم خوبه..؟؟!)
برای همین استاد به همه تسلط داشت...
نمیشد که سرت رو بزاری پایین... سوتیش خیلی بزرگ بود..
منم که باید گام به گام بگیرم..
آخه حالش رو ندارم بشینم هی از دیکشنری نگاه کنم ..
وقتی نسیه هست آدم دیگه نقد نمیچسبه که..!! ااااااااااا
راستی یه مشکل نوین دیگه که باید بهش اشاره کنم..
این عوش شدن این کلاس هاست..
ما بیچاره ها هی باید بگردیم ملاس کجا تشکیل میشه..
آخه وقتی دفتر دانشگاه رو هی عوض می کنند...
دیگه از کلاساش چی میشه انتظار داشت...
خدا آخر و عاقبت ما و شما رو خطم بخیر کنه..( آمین)!